سلام عليكم .
حسن شعر ، حالا نو يا كهنه اش ، اينست كه گوينده اش مي داند چه گفته ، البته نه اينكه يك دانستني را گفته ! ولي مشكلش ، خواجه ي شيراز شايد ، شايد متوجه آن شده باشد كه گفته باشد : ... ولي افتاد مشكلها ، مشكل شاعر يا گوينده ي شعر را عرض مي كنم ، اينست كه شنوده مي تواند معني كند آنرا ، يعني چه ؟ يعني من از اين گفته ، شعر را عرض مي كنم ، مي توانم چيزي را مقصود كنم كه شايد مقصود شاعر آن نبوده .
خلاصه ي اين همه حرف كه زدم چه شد ؟ اين است كه شاعر نمي تواند حكما مقصود خود را به ديگري برساند !
بله ، شايد برساند .
ولي به زبان مادري مي توان مقصود خود را صد در صد رساند !؟
حالا يكي نيست بما بگه اينها را براي كي ميگي ؟ و چرا اينجا ؟ مگر : اتفاقي افتاده ؟
يكي هم كه اينها را نگه ، من كه گفتم ، نه ؟
جونم برا خودم بگه كه اينا رو برا خواهرم گفتم ، چراكه با شعر ميخوادبمن يه چيزي بگه ، نه ؟
يعني ما هم شعر گفتيم ؟ كه خواهرمون بگه نه ؟
اگه شعر گفتيم حق داره ، وگرنه ، يعني با زبون مادريمون گفته باشيم ، نه ، معلومه كه حق بامنه .
خوشحال شدم از بروز كردنتان و از هنر عكاسي هم لذت بردم .
اميدوارم كه هيچ وقت هنرتان هم زنگ نزند .
شب بخير ، برادرت .