تا خودم
پیاده می روم
تمام کوچه های کودکی را
لِی لِی می روم !
به چهار راه مسأله می رسم
چهره تمام ضمائر
در بودن یا نبودنم صرف می شوند
در حاشیه چهارده سالگی
عکسهایم قد می کشند
بلوغ مچاله میشود بر تنم !
به کوچه های بیست و چند سالگی که می رسم
نبضم انگار ، دیرتر از خودم میزند
دیگر از خودم خسته ام!
از خودم پیاده می شوم
داد می زنم دربست
کسی سوارم نمی کند !!!